ارنوازارنواز، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

داستان‌هاي عمه پسند

رفتن از سرزمین مادری 6

ما برای بار دوم به ایتالیا رفتیم. مامانی برای یک هفته و بابایی برای دو شب و تو باز هم ماندی پیش خاله فریبا. این بار هم صدها حادثه کوچک و بزرگ در طول سفر پیش آمد که می توانست به کل برنامه ما را عوض کنه اما با هزار مصیبت به خیر گذشت. در برگشت ما دوباره پیش دی مارتینو رفتیم. به سفارت سایر کشورهای اروپایی رفتیم. با یک وکیل ایرانی و یک وکیل اروپایی مشورت کردیم و...
16 بهمن 1390

رفتن از سرزمین مادری 5

دستاورد سفر اول ما به ایتالیا البته این هم بود که بفهمیم کنسول به کل داره اشتباه میگه و اصولا با ویزای دانشجویی نمیشه درخواست الحاق کرد. مشکل فقط این بود که تقریبا راه برگشتی وجود نداشت و ما باید برای انگشت نگاری به پلیس مراجعه می کردیم و در عین حال به دنبال راه های جایگزین هم از قبیل گرفتن وکیل یا صحبت با سفیر و امثال ان هم می بودیم.
16 بهمن 1390

رفتن از سرزمین مادری 4

بابا و مامانی بعد از گرفتن ویزا های خودشان راهی ایتالیا شدند تا در مصاحبه دانشگاه شرکت کنند. متاسفانه وقت مصاحبه هر دو در یک روز بود و به همین دلیل مجبور شدند تا تو را پیش خاله فریبا بگذارند. البته بابایی در این سفر یک هفته ای ماند تا کارها را پیش ببره ولی مامانی یک شبه اومد و بر گشت تا تو خیلی تنها نباشی. تو همین سفر بابایی و مامانی کیت درخواست اقامت را هم پرکردند و تحویل اداره پست دادند. مشکل اما این شد که برای دو هفته بعد وقت مصاحبه پلیس و انگشت نکاری به ما دادند و باز هم ما مجبور می بودیم تا در یک روز برای این کار هر دومون در ایتالیا باشیم.
16 بهمن 1390

رفتن از سرزمین مادری 3

حالا که کار به اینجا رسیده بد نیست تا ادامه قصه رفتن از سرزمین مادری را هم برات تعریف کنم. قصه تا اونجا رسید که دی مارتینو کنسول ایتالیا اعلام کرد که ویزای دانشجویی به افراد خانواده تعلق نمی گیره. ما خیلی تلاش کردیم تا او را راضی کنیم ولی به هر حال این تلاش ها و مجموعه استدلال های ما که این مساله ناقض حقوق کودکان هست به نتیجه ای نرسید. این بود که بابایی و مامانی مجبور شدند تا طبق پیشنهاد دی مارتینو عمل کنند و برای گرفتن اقامت و در مرحله بعد ویزای الحاق اقدام کنند.
16 بهمن 1390

رفتن یا نرفتن

تو هم اکنون در ایتالیا هستی. همراه با مامانی و البته بدون بابایی. مثل اینکه قصه رفتن ما به ایتالیا تمام نمی شود. قصه ای که همنوز فرصت نشده تا کامل بگم. دیشب بابایی به دلیل مشکلات عجیب و غریب قانونی بعد از گرفتن کارت پرواز اجازه خروج نیافت و در نتیجه تو و مامانی راهی ایتالیا شدید و بابایی حداقل باید ٤٨ ساعت دیگه برای رسیدن به تو صبر کنه
16 بهمن 1390